از پزشک آرام اما مطمئنی که توصیهاش برایتان حجت است گرفته تا سخنران کاریزماتیکی که الهامبخش تکتک شنوندگاناش میشود، تمام افرادِ دارای اعتماد به نفس، درست همان خصلتهایی را دارند که محبوب دل همهی آدمهاست.
به هر بُعد از زندگی که نگاه کنید، اعتماد به نفس نقش بیاندازه پراهمیتی در آن ایفا میکند. با این همه، افراد فراوانی هنوز برای رسیدن به آن در تقلا و تکاپو هستند. بخش ناراحتکنندهی ماجرا این است که این قضیه میتواند یک چرخهی معیوب باشد: کسانی که اعتماد به نفس ندارند، به سختی میتوانند موفق شوند، کسی هم که مدام شکست میخورد، بدون شک اعتماد به نفسش سقوط خواهد کرد. مثلا اگر کسی بیاید و ایدهی محصولی جدید را برای سرمایهداران عرضه کند اما مدام نگران باشد، این پا و آن پا شود و دم به دقیقه معذرت بخواهد؛ خب معلوم است که شنوندهها زیاد تمایلی به حمایت از آن ایده نخواهند داشت.
از طرفی، وقتی ایدهپردازِ مورد نظر اعتماد به نفس دارد، مخاطبانش هم راحتتر راضی میشوند. مردم دوست دارند به کسی گوش کنند که واضح و روشن صحبت کند، سرش را بالا بگیرد، سوالات را با اطمینان جواب بدهد و اگر چیزی را نمیدانست، بیشرمندگی به آن اذعان کند.
خلاصهی کلام این که افراد مطمئن در دیگران هم اطمینان ایجاد میکنند؛ فرقی نمیکند این دیگران شنوندهی سخنرانیشان باشند، همکار و رئیس و مشتری باشند یا دوست و آشنایشان. همین جلب اعتماد و اطمینان دیگران، یکی از اصلیترین دلایلی است که یک فردِ دارای اعتماد به نفس خود به خود فردی موفق است.
قسمت خوب قضیه این است که اعتماد به نفس کاملا یادگرفتنی است! فرقی هم نمیکند که بخواهید اعتماد به نفس خودتان را زیاد کنید یا برای تقویت آن در افراد دور و برتان بکوشید.
از نظر بقیه، شما چقدر اعتماد به نفس دارید؟
اعتماد به نفس از راههای مختلفی خودش را نشان میدهد. رفتار، زبان بدن، نحوهی حرف زدن، محتوای حرفها و خیلی از فاکتورهای دیگری که به دیگران میگوید شما چقدر اعتماد به نفس دارید. در جدول زیر، رفتارِ همراه با اعتماد به نفس بالا و پایین را با هم مقایسه و تفاوتهای رایج بین این دو را لیست کردهایم. ببینید کدام فکرها و کارها در بین این دو لیست را میتوانید در خودتان (یا آدمهای دور و برتان) تشخیص بدهید؟
همانطور که در این مثالها دیدید، اعتماد به نفس پایین ممکن است به خودویرانگری ختم شود. همچنین کمبود اعتماد به نفس معمولا خودش را به شکل منفیبافی و منفی بودن نشان میدهد. کسانی که اعتماد به نفس بالایی دارند عموما دیدشان مثبتتر است؛ آنها به خود و تواناییهایشان باور دارند و معتقدند زندگی را باید به بهترین شکل زندگی کرد.
اعتماد به نفس چیست؟
تابهحال به این فکر کردهاید که اعتماد به نفس چیست؟ دو عنصر عمده در اعتماد به نفس نقش دارند: اول خودکارآمدی و دوم عزت نفس.
خودکارآمدی را زمانی احساس میکنیم که ببینیم خودمان (یا کسان دیگری شبیه به خودمان) مهارتهایی را خوب یاد گرفتهایم و در حال رسیدن به اهداف مهمی هستیم که در حیطهی این مهارتها قراردارند. به عبارت دیگر، خودکارآمدی یعنی اطمینان به این باور که «اگر در حیطهی بخصوصی آموزش ببینم و سخت تلاش کنم، حتما موفق خواهم شد.» همین اطمینان است که باعث میشود آدمها چالشهای سخت را به جان بخرند و حتی وقتی با مشکل مواجه شدند، باز هم دست از تلاش برندارند.
خودکارآمدی کمی با مفهوم عزت نفس همپوشانی دارد. عزت نفس بیشتر یک اطمینان عمومی و کلی دربارهی زندگی است. در واقع اعتقادی کلی به این موضوع است که «ما توان مقابله با هر نوع پیشآمدی در زندگی را داریم و حق داریم شاد باشیم». بخشی از عزت نفس ما از اطرافیانمان میآید؛ وقتی که احساس میکنیم آنها ما را قبول دارند، خودمان هم از خودمان مطمئنتر میشویم. طبیعتا این بخش زیاد در کنترل ما نیست؛ اما بخش دیگر عزت نفس زمانی حاصل میشود که احساس کنید رفتارتان درست است، در کاری که میکنید شایستگی دارید و اگر بخواهید میتوانید به خوبی با دیگران رقابت کنید. کنترل این بخش دیگر دست خودتان است.
برخی عقیده دارند که اعتماد به نفس را میتوان با تصدیقکنندهها و تفکر مثبت ایجاد کرد؛ اما فقط همین دو عامل کافی نیست. هدف گذاری و رسیدن به آنها نیز مهم است؛ چرا که رسیدن به اهداف است که شایستگی را بوجود میآورند. بدون زیربنای شایستگی، اعتماد به نفسی هم بنا نخواهد شد. اگر شایستگی به عنوان معیاری برای سنجش اعتماد به نفس وجود نداشته باشد، آن وقت احساس اطمینانی که در انسانها وجود خواهد داشت کاملا سطحی خواهد بود و طبیعتا انبوهی از مشکلات، ناراحتیها و شکستها را هم با خود به همراه خواهد داشت.
ایجاد اعتماد به نفس
خب، حالا چطور باید اعتماد به نفس ایجاد کنیم، آن هم طوری که هم متعادل و بهاندازه باشد و هم بر پایهی واقعگرایی بنا شود؟
اول خبر بد را میگویم: هیچ معجون معجزهآسایی وجود ندارد! هیچ راهحل پنج دقیقهای در کار نیست که ناگهان شما را به مطمئنترین فرد دنیا و منظومهی شمسی تبدیل کند!
و اما خبر خوب: تا وقتی که تصمیمتان راسخ باشد و بتوانید با تمرکز کافی اقدامات لازم را انجام بدهید، افزایش اعتماد به نفس هم کاملا شدنی است. مسرتبخشترین بخش قضیه ایناست که کارهایی که باید برای ایجاد اعتماد به نفس انجام بدهید، برایتان موفقیت نیز به همراه دارند! اطمینانی که به خودتان پیدا خواهید کرد در نتیجهی موفقیت قاطع و واقعی خودتان خواهد بود. در آن صورت هیچکس نمیتواند چنین اطمینانی را از شما بگیرد!
در ادامه این مقاله ما سه مرحله برای دستیابی به اعتماد به نفس معرفی میکنیم که آنها را به کوهنوردی تشبیه کردهایم: برنامه ریزی، حرکت به سوی کوه و صعود تا قله.
مرحله اول: برنامهریزی
اگر ندانید کوه کجاست که نمیتوانید از آن بالا بروید، مگر نه؟ پس در قدم اول باید ببینید کجا هستید، کجا میخواهید بروید، ذهنیت خود را بسازید و خود را به شروع و ادامه دادن آن متعهد کنید. پنج توصیهی زیر میتوانند به شما کمک کنند:
۱. ببینید تا همین حالا به چه موفقیتهایی رسیدهاید؟
سالهای عمرتان را با خود مرور کنید و لیستی بنویسید که شامل ده تا از مهمترین و بهترین چیزهایی که در زندگیتان به آنها رسیدهاید، باشد. شاید امتحان یا آزمون مهمی بوده که رتبه خوبی در آن به دست آوردید، شاید در تیمی نقش کلیدی داشتید، در یک دوره زمانی بخصوص از همه بیشتر فروش کردید، زندگی کسی را شاید تغییر دادید و یا اینکه پروژهای را توانستید تکمیل کنید که در موفقیت شرکتتان سهم فراوانی داشته.
لیستتان را به صورتی زیبا و آراسته دربیاورید تا زود به زود بتوانید نگاهی به آن بیندازید. از این به بعد، هر هفته چند دقیقهای را بگذارید برای مرور این لیست دلنشین و لذت بردن از موفقیتهایی که تا به حال داشتید!
۲. قدرتهایتان را کشف کنید
حالا با کمک تکنیکی مثل ماتریس SWOT، خودتان را زیر ذرهبین بگذارید. لیست موفقیتهایتان را بخوانید. به سالهای اخیر فکر کنید، ببینید اگر از دوستانتان میخواستید که نقاط قوت و ضعف شما را بگویند؛ چه جوابهایی میدادند؟ وقتی قوت و ضعفهایتان را شناختید، متوجه خواهید شد که چه فرصتهایی ممکن است در مسیرتان پیش بیاید و با چه مشکلاتی هم ممکن است روبرو شوید.
یادتان نرود، چند دقیقهای هم برای نقاط قوت خودتان ذوق کنید!
۳. ببینید چه چیزهایی برایتان مهم است؟ به کجا میخواهید برسید؟
هدفگذاری و رسیدن به هدفها نقش مهمی در بوجود آمدن اعتماد به نفس دارد. اصلا اعتماد به نفس واقعی در نتیجهی همین دو عامل شکل میگیرد. هدفگذاری فرآیندی است که در آن هدفی را نشانه میگیرید و بعد میبینید که چقدر تیرتان نزدیک به آن هدف برخورد کردهاست.
نتیجه تحلیل ماتریس SWOT را جلویتان بگذارید. اهدافتان را بهگونه ای تعیین کنید که نقاط قوتتان را برجسته تر و نقاط ضعفتان را کمرنگ تر جلوه دهد، فرصتهای احتمالیتان را شناسایی کرده و تهدیدهای موجود را به حداقل برسد.
حالا که مهمترین هدف زندگی خود را مشخص کردید، وقت آن رسیده که اولین قدم برای رسیدن به هرکدام را هم تعیین کنید. این اولین قدم را تا میتوانید کوچک بردارید، طوری که انجام دادنش یک ساعت بیشتر زمان نخواهد!
۴. مدیر ذهن خودتان شوید
به اینجا که رسیدید، لازم است کمکم شروع کنید به مدیریت ذهن خودتان. شناسایی و شکست دادن خودگوییهای منفی را یاد بگیرید تا نگذارید اعتماد به نفستان را از بین ببرند.
یکی دیگر از تکنیکهای جالب تصویرسازی ذهنی است. در تصویرسازی یاد میگیرید که چگونه در ذهن خود تصور رسیدن به اهداف بزرگتان را بیافرینید، آن را تجربه کنید و از حس خوبش لذت ببرید. یک چیزی در این تجسم و خیالبافیها هست که باعث میشود حتی سختترین اهداف هم شدنی به نظر بیایند!
۵. به موفقیت، قول شرف بدهید!
آخرین بخش آمادگی برای صعود به قلهی اعتماد به نفس، این است که یک قول واضح، شفاف و مشخص به خودتان بدهید. قول بدهید که برای این صعود تلاش کنید، به آن متعهد بمانید و با تمام توان برای رسیدن به قله بکوشید.
اگر هنگام انجام این کار دیدید که شک و تردیدهایی به ذهنتان راه مییابد، آنها را بنویسید و خیلی آرام و منطقی آنها را به چالش بکشید. اگر بعد از موشکافیهایتان خودشان از بین رفتند، که خیلی هم عالی. اما اگر این تردیدها در مورد خطراتی واقعی در ذهنتان شکل گرفتهاند، باید برای مدیریت این خطرات هم اهداف جداگانهای تعیین کنید.
در هرکدام از این دو حالت، شما باید در نهایت آن قول را به خودتان بدهید؛ یک قول شرف!
نکته:
اعتماد به نفس طیفی است که باید در میانهاش جای گرفت. یک طرف طیف اعتماد به نفس، آنهایی هستند که کمبود دارند و در طرف دیگر، کسانی که زیادی از خودشان مطمئناند.
اگر کمبود اعتماد به نفس دارید، احتمالا ریسک پذیری را کنار میگذارید و از محدودهی کارهای آشنا فراتر نمیروید. حتی شاید از بیخ و بن تلاش کردن را کنار بگذارید! اگر زیادی از خودتان مطمئن باشید، ممکن است زیادی خطر کنید، بیش از حد وارد قلمرو ناشناختهها شوید و فراتر از حد تواناییهایتان خود را تحت فشار بگذارید. و سرانجام ممکن است به سختی زمین بخورید. شاید حتی آنقدر به تواناییهای خودتان خوشبین باشید که به اندازه برای رسیدن به موفقیت تلاش نکنید!
در هر طرف طیف که باشید، میتوانید با نگاهی واقعگرایانه به شرایط موجود و تواناییهای شخصیتان، میزان اعتماد به نفس خود را به حد متعادل برسانید. حد متعادل آن جایی است که ریسکهایتان حسابشده باشند، سخت تلاش کنید، برای انجام کارهای ناآشنا به خودتان فشار بیاورید، اما از حد تواناییهایتان فراتر نروید.
چطور باید بفهمید که چقدر از خودتان مطمئنید و چقدر اعتماد به نفس دارید؟ این مقاله استراتژیهایی ویژه به شما معرفی میکند تا سطح اعتماد به نفستان را به حد ایدهآل برسانید.
مرحله دوم: حرکت به سوی کوه
اینجا نقطهایست که قدم برداشتن به سوی هدف را شروع میکنید، حتی اگر بسیار آهسته. با انجام دادن کارهای درست و شروع کردن با پیروزیهای کوچک و راحت، رسما از جاده خاکی وارد اتوبان موفقیت میشوید. همراه موفقیت، اعتماد به نفس هم خودبهخود کنارش میآید!
۱. دانش لازم را کسب کنید
برای رسیدن به هر هدف، طبیعتا یک سری مهارتها هم مورد نیاز است. بسته به اهداف خودتان، این مهارتها را شناسایی کنید و ببینید چطور میتوانید درست و حسابی آنها را کسب کنید. به راهحلهای آبکی و متوسط رضایت ندهید! دنبال کلاس، برنامه، یا هر راهی بگردید که تمام و کمال به آن مهارت مجهزتان کند. حتی خوب میشود جایی را پیدا کنید که گواهی یا مدرکی هم دستتان بدهد. اینطوری میتوانید بعدا ببینیدش و به آن افتخار کنید!
۲. تمرکزتان را بگذارید روی چیزهای ساده
هیچ نیازی نیست که همان اول راه، یک کار پیچیده یا خیلی خلاقانه انجام بدهید! اصلا فکر کامل انجام دادن و عالی بودن را از ذهنتان بیرون کنید. صرفا از این که این کارهای ساده را خوب انجام میدهید و موفق میشوید، لذت ببرید.
۳. اهداف کوچک تعیین کنید و به آنها برسید
همینطور که دنبال این هدفهای کوچک و ساده میروید، سعی کنید خودتان را به تعیین کردن آنها، رسیدن به این اهداف و خوشحالی برای دستاوردتان عادت بدهید. در این مرحله اصلا خوب نیست که هدفهای چالشبرانگیز تعیین کنید. هدف فعلی فقط و فقط این است که موفق شدن و خوشحالی کردن برایتان عادت شود. ذرهذره و اندکاندک، میبینید که موفقیتهایتان روی هم تلنبار میشوند و کوهی در برابرتان میسازند!
۴. به مدیریت کردن ذهنتان ادامه دهید
افکار مثبت را محکم بچسبید، برای دستاوردهایتان خوشی کنید و از آنها لذت ببرید. تکرار کردن و تقویت تجسم خلاق ذهنیتان هم از یادتان نرود.
اما یادتان باشد که منحنی زندگی همیشه رو به بالا نمیرود. همیشه قرار نیست موفق باشید. یاد بگیرید با شکست کنار بیایید. به خود بقبولانید که انجام دادن کارهای جدید همیشه اشتباه هم به همراه دارد. در واقع، اگر عادت کنید که اشتباهها را به چشم تجاربی ببینید که میشود از آنها درس گرفت، حتی ممکن است کمکم دیدتان به آنها تا حد زیادی مثبت شود. و چه زیبا گفتهاند «آنچه مرا نکُشد، قویترم میسازد»!
مرحله سوم: صعود به قله
تا همینجا هم احتمالا بوجود آمدن اعتماد به نفس را در خود احساس کردهاید. تا اینجا لابد بعضی از کلاسها و دورههایی که در مرحله دوم شروع کرده بودید را به پایان رساندهاید و کلی موفقیت در چنته دارید که میشود برایشان جشن گرفت!
حالا وقت آن رسیده تا کمی به خودتان فشار وارد کنید. هدفتان را کمی بزرگتر کنید و چالشها را کمی سختتر. خود را به تلاش برای موفقیت در راه هدفتان متعهدتر سازید. و بلاخره، مهارتهایی که حالا میدانید بلد هستید را به حیطههای تازه اما مرتبط گسترش بدهید.
نکته:
جوگیر نشوید؛ در مرحله سوم خیلیها زیادی از خودشان مطمئن میشوند و فراتر از حد توانشان به خود فشار وارد میکنند.
تا زمانی که فقط به اندازه لازم به خود فشار وارد کنید و کار را به افراط یا تفریط نکشانید، میبینید که بر اعتماد به نفستان به سرعت افزوده میشود. خوبیاش آنجاست که به این سادگیها قرار نیست کاهش پیدا کند، چرا که میدانید سزاوارش بودهاید و برایش عرق ریختهاید!