چه میکنید اگر در مسیر رسیدن به هدف خود به مشکلی بزرگ بربخورید؟ آیا فورا جا میزنید و تسلیم میشوید یا اینکه با سماجت دنبال راه جدیدی برای حل آن میگردید؟ اگر عادت دارید دنبال مسیر جدیدی برای رسیدن به هدفتان بگردید، احتمالا شما دید امیدوارانهای به زندگی دارید.
ریک اسنایدر (Rick Snyder) که یکی از روانشناسان مثبتگرا بوده است، اعتقاد دارد کسانی که امیدوارانه فکر میکنند به موفقیتهای بیشتری میرسند و هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی از افراد ناامید سالمتر هستند.
در این مطلب میخواهیم شما را با نظریه امید اسنایدر آشنا کنیم. میخواهیم توضیح بدهیم که آشنایی با این نظریه چگونه میتواند برای رسیدن به اهدافتان به شما کمک کند. همچنین چندین راهکار و استراتژی را با شما در میان خواهیم گذاشت که با به کار بستن آنها میتوانید نگاهی مثبت در مواجهه با سختی ها داشته باشید.
توانایی امیدوار بودن مهمترین حقیقت زندگی است. امید به انسانها جهت میدهد و آنها را برای شروع مسیر سرشار از انرژی میکند.
– نورمن کازنز، روزنامهنگار امریکایی
دربارهی این نظریه
اسنایدر مجذوب مفاهیمی چون امید و بخشش بود. در طول فعالیت حرفهای خود، او شش کتاب دربارهی نظریهی امید نوشته و ۲۶۲ مقاله درباب نقش امید در زندگی و جنبههای گوناگون آن همچون سلامتی، کار، تحصیل و مفاهیم شخصی منتشر کرده است.
طبق نظریهی امید، تفکر امیدوارانه از ترکیب سه چیز حاصل میشود:
- اهداف: مواجهه با زندگی به شکل هدفگرا
- مسیرها: پیدا کردن مسیرهای گوناگون برای رسیدن به اهداف
- عاملیت: باور شخص به توانایی خود در ایجاد تغییر و محقق کردن اهداف خود
اسنایدر میگوید افرادی که تفکر امیدوارانه دارند؛ آنهایی هستند که قادرند اهداف مشخصی تعیین کنند، چند راه شدنی برای رسیدن به این هدفها پیدا کنند و حتی اگر به مشکل برخوردند، باز هم به مسیر ادامه داده و ثبات قدم داشته باشند.
اهمیت امید
یکی از حقایق بدیهی زندگی، این است که حتی با بهترین برنامه ریزی و استراتژیکترین نقشه هم ممکن است آدم به بیراهه برود. امید، آن حالت ذهنی است که فارغ از میزان استعدادها و مهارتهایتان، به شما کمک میکند در پیچ و خمهای صعبالعبور زندگی از پا نیفتید و در شرایط دشوار و طاقتفرسا بتوانید به مسیر ادامه بدهید.
امید صرفا یک حس خوشحالکننده نیست؛ بلکه مکانیزمی است برای بقای ما انسانها که بدون آن هرگز نمیتوانستیم در دنیا تاب بیاوریم.
قابلیت ما برای تفکر امیدوارانه از اوایل کودکی شروع به رشد میکند. از همان لحظهی تولد، ما کمکم میتوانیم از همبستگیها (این که چه چیزهایی به هم وابسته هستند و معمولا همراه با هم اتفاق میافتند) سر در بیاوریم و در نهایت به جایی میرسیم که درکی از علیت پیدا میکنیم؛ یعنی متوجه میشویم که A باعث رخ دادن B میشود. درک علیت، بنیان «تفکر راهبردی» است که یکی از سه عنصر نظریهی امید اسنایدر به شمار میرود.
وقتی که به یکسالگی میرسیم، «تولد روانی» رخ میدهد و ما درکی از هویت بهدست میآوریم. در همین زمانهاست که متوجه میشویم میتوانیم رخدادها را به وجود بیاوریم یا به عبارت دیگر، «علت» وقایع باشیم. این همان چیزی است که در نظریهی امید «تفکر عاملی» نام میگیرد.
به کمک همدیگر، تفکر عاملی و تفکر راهبردی ابزارهایی که برای تعقیب کردن اهدافمان نیاز داریم را برایمان تأمین میکنند. اسنایدر در پژوهش خود در سال ۱۹۹۹، دریافت که کسانی که در مقیاس اندازهگیری امید نمرات بالاتری کسب کرده بودند در رسیدن به اهداف خود در عرصههای ورزشی و علمی بیشتر موفق بودند تا کسانی که نمراتشان در مقیاس امید پایین بود. اسنایدر چنین نتیجه گرفت که این موضوع باعث میشود این افراد اعتماد به نفس و بهزیستی بالاتری نیز داشته باشند.
اجرایی کردن نظریهی امید
با کمک این نظریه، میتوان به افراد کمک کرد تا از فرصتها بیشترین استفاده را ببرند، تواناییها و استعدادهای خود را به کار بگیرند و با تعیین اهداف معنیدار و تلاش خستگیناپذیر برای تحقق آنها، در زندگی خود احساس کامروایی بیشتری داشته باشند.
در قسمت بعدی، هرکدام از سه عنصر اصلی نظریه را جزئیتر بررسی میکنیم. همچنین تاکتیکهایی را ارائه میکنیم که میتوانید با استفاده از آنها به دیگران کمک کنید تا به اهدافشان دست یابند.
گام اول: ترغیب به تفکر هدفگرا
تفکر هدفگرا و به طور کلی اهداف، بنیان نظریهی امید هستند.
هدفها میتوانند کوتاهمدت یا بلندمدت باشند. اهداف ممکن است شکل عبارت و جمله به خود بگیرند؛ مانند «من میخوام ترفیع شغلی پیدا کنم» یا اینکه تصویری ذهنی باشند؛ مثلا وقتی که خودتان را در حال زدن یک شوت عالی تصور میکنید یا وقتی که در مورد لحظهای که بالاخره موفق میشوید یک قطعهی پیانو را بدون هیچ اشکالی بنوازید، خیالپردازی میکنید.
اسنایدر هنگام مصاحبه با افراد مورد آزمایش پژوهشش، متوجه شد که آنها زمانی بیشترین میزان امید را گزارش میکنند که اهدافشان دستیافتنی باشد، اما در آن واحد کمی عدم اطمینان و ابهام هم در مورد آن وجود داشته باشد.
به اهداف خودتان فکر کنید. آیا هدفهایتان دستیافتنی و در عین حال چالشبرانگیز هستند؟ از روش هدف گذاری SMART، کمک بگیرید تا هدفهایی که تعیین میکنید مشخص، قابل اندازهگیری، دستیافتنی، مرتبط و زماندار باشند. به کمک تخیل خود میتوانید خواستههای زندگیتان را تجسم کنید و موفقیت آینده را در ذهنتان به تصویر دربیاورید.
اگر مدیریت، ریاست یا رهبری را برعهده دارید، کارمندانتان را تشویق کنید تا با استفاده از روشهایی که بالا ذکر شد اهداف خود را تعیین کنند. همچنین میتوانید به آنها کمک کنید تا یک بیانیه مأموریت شخصی بنویسند که مشخص میکند قرار است به چه چیزهایی در زندگی برسند.
گام دوم: جستوجوی مسیرهای موفقیت
اصطلاح «تفکر راهبردی» به این باور فرد اطلاق میشود که قادر است مسیر مناسبی برای رسیدن به هدفهایش پیدا کند. هرچقدر در پیدا کردن مسیرهای جدید مصممتر و خلاقتر باشید؛ به همان اندازه امیدوارتر خواهید بود. اگر مانع غیر قابل حلی سر راهتان سبز شود، خیلی راحت میروید و یک راه دیگر پیدا میکنید!
به هدفی که در نظر گرفتهاید فکر کنید. چه کارهایی باید بکنید تا محقق شود؟ فهرستی از قدمهایی که لازم است برای رسیدن به هدف بردارید، بنویسید.
حالا به این فکر کنید که در طی این مسیر، با چه موانع و پیچیدگیهایی ممکن است مواجه شوید. در مورد چه چیزهایی ممکن است مجبور شوید ریسک کنید؟ با تنظیم یک برنامهی اقتضایی، برای مشکلات ممکن آماده شوید. مطالب دورههای حل مسئله و خلاقیت برای پیدا کردن راه چاره به دردتان میخورند.
گام سوم: ایجاد تغییر
«عاملیت»، باور راسخ و مداوم شما به این عقیده است اگر به طور پیوسته در مسیرهایی که به سوی هدف پیدا کردهاید، حرکت کنید، سرانجام به خواستهتان خواهید رسید.
اهمیت تفکر عاملی بهخصوص زمانی معلوم میشود که با مانعی در مسیرتان مواجه شوید؛ تفکر عاملی آن انعطاف و تمایلی که برای تغییر مسیر نیاز دارید را به شما میدهد تا از راه مسدودشده یا مختوم به بیراهه بیرون بیایید و بتوانید فرمان را به طرف جادهی دیگری بچرخانید.
اغلب اوقات بزرگترین مانعی که سر راهمان سبز میشود کمبود وقت است. در دوره آموزشی مدیریت زمان میتوانید توصیهها و راهکارهایی برای از میان برداشتن این مانع بخوانید.
برای ایجاد عادت های خوب و مناسبی که به پیشرفتتان در مسیر کمک میکنند، وقت اختصاص بدهید. مثلا شاید لازم باشد برای درس خواندن در یک روز کاری، صبحها کمی زودتر از خواب بیدار شوید. یا شاید بتوانید تلویزیون دیدن را کنار بگذارید تا وقتی برای ورزش کردن باز شود.
با انجام ندادن یکی از کارهای روزمرهی نه چندان مهمتان میتوانید برای اهداف مهم خود وقت خالی کنید.
اگر احساس کردید که مخزن انگیزهتان دارد خالی میشود، برای خودتان کلاژی از تصاویر و نوشتههای مربوط به هدفتان بسازید و روی دیوار بزنید. داشتن چنین چیزهایی مرتب یادتان میآورد که این همه تلاش را برای رسیدن به چه چیزهایی انجام میدهید.
اهداف بلندمدت به ثبات قدم و مداومت بیشتری نیاز دارند. یاد بگیرید توجه بلندمدت خود را تقویت کنید تا حتی اگر به این زودیها قرار نبود به مقصد برسید، قادر باشید انگیزهتان را برای ادامه دادن مسیر حفظ کنید. با استراتژیهایی چون تجسم خلاق، تصدیقگرها و تفکر مثبت، قدرت کافی برای مداومت و پایداری را به دست بیاورید.
اعضای تیمتان را آزاد بگذارید تا خودشان تصمیم بگیرند چطور میخواهند هدفهایشان را محقق کنند؛ اما اطمینان حاصل کنید که برای پشتیبانی از آنها در طول مسیرشان، شرایط و منابع لازم را فراهم کردهاید. چند فرصت برای بردهای سریع برای خود و اعضایی تیمتان مهیا کنید تا اعتماد به نفس همه بالاتر برود.